ای زلف تابدار ترا صدهزار خم
ای زلف تابدار ترا صدهزار خم
وی جان غمگسار مرا صدهزار غم
وی جان غمگسار مرا صدهزار غم
خالی نگردد از غم عشق تو جان من
خالی نگردد از غم عشق تو جان من
تا حلقهای زلف تو خالی نشد ز خم
تا حلقهای زلف تو خالی نشد ز خم
بر عارض تو حلقهٔ زلف تو گوییا
بر عارض تو حلقهٔ زلف تو گوییا
کز مشک چشمهاست به گلبرگ تر رقم
کز مشک چشمهاست به گلبرگ تر رقم
یا سلسله است از شبه بر گرد آفتاب
یا سلسله است از شبه بر گرد آفتاب
یا بیخهای شب زده بر روی صبحدم
یا بیخهای شب زده بر روی صبحدم
ای در خجالت رخ و زلف تو روز و شب
ای در خجالت رخ و زلف تو روز و شب
وی در حمایت لب و چشم تو شهد و سم
وی در حمایت لب و چشم تو شهد و سم
ای پشت من ز عشق تو چون ابروی تو کوژ
ای پشت من ز عشق تو چون ابروی تو کوژ
وی بخت من ز یمن تو چون چشم تو دژم
وی بخت من ز یمن تو چون چشم تو دژم
جانم ز جزع و لعل تو پر درد و پر شفاست
جانم ز جزع و لعل تو پر درد و پر شفاست
طبعم ز روی و موی تو پرنور و پر ظلم
طبعم ز روی و موی تو پرنور و پر ظلم
از پای تا به سر همه بندست زلف تو
از پای تا به سر همه بندست زلف تو
زان روی بسته داردم از فرق تا قدم
زان روی بسته داردم از فرق تا قدم
از بند تو چگونه بود روی جستنم
از بند تو چگونه بود روی جستنم
کاندم که از تو دورترم با توام به هم
کاندم که از تو دورترم با توام به هم
در چشم دل مرا تو چنانی که دل چو خصم
در چشم دل مرا تو چنانی که دل چو خصم
پیوسته داردم به وصال تو متهم
پیوسته داردم به وصال تو متهم
ای در دلم خیال تو شکی به از یقین
ای در دلم خیال تو شکی به از یقین
وی در سخن لب تو وجودی کم از عدم
وی در سخن لب تو وجودی کم از عدم
کم کن ز سر تکبر و بنشین که انوری
کم کن ز سر تکبر و بنشین که انوری
در عشق چون میان و لبت گشت کم ز کم
در عشق چون میان و لبت گشت کم ز کم